سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر چی تو بخوای
 
نوشته شده در تاریخ جمعه 89/7/9 توسط مایسا | نظر

 

http://irupload.ir/images/j4709fsx620s9fmt8o4.jpg

پلک ها که
باز است،در چشم انداز ما خیلی چیزها قرار دارد،دور یا
نزدیک،خوب یا بد،روا یا ناروا،حلال یا حرام.
چشم هم ،مثل دست و زبان و گوش و دل ،محدوده های (ورود
ممنوع )دارد.

مگر به هر چه دیدنی است ،باید نگریست؟
مگر هر چه جلوی چشممان قرار گیرد،مجاز به تماشاییم؟
مگر من حق دارم دفترچه ی تو را بی اجازه ات بخوانم؟
مگر تو مجازی که بی اذن دوستت ،کیف و کمد او را باز
کنی؟

یا به جیب او دست ببری با آلبوم عکسش را نگاه کنی یا
نامه ای را که برای دیگری آمده ،بی اجازه ی او باز کنی
و بخوانی؟
اگر در خانه یا اتاقی باز بود،مگر باید داخل آن را دید
زد؟
مگو که:دوست است و صمیمی،مابا هم این حرفها رو نداریم!
البته اگر رفاقت ها و صمیمیت ها تا این حد باشد ،مساله
ای نیست.لیکن نمی توان همه جا،نسبت به همه کس ،و همیشه
چنین نظری داشت.
اگر این اطمینان در کار است ،حرفی نیست.
ولی...
تاسف آور آنجاست که وی با صراحت بگوید :راضی نیستم
نگاه کنی ،و ما مشغول خواندن نامه و دفتر او باشیم،یا
عکسهای آلبومش را تماشا کنیم!
بگوید:به وسایل من دست مزن،و ما به وارسی کیف و کتاب و
جیب و اتاقش بپردازیم.
ناگفته نماند:
چشمی هم که حریم زندگی شخصی دیگران را مراعات
نکند،دیگر حرمت و ارزشی ندارد،واگر کورش کنند؛ تاوانی
بر آن نیست!
دید زدن به خانه ی دیگران هم از این قبیل است.
و...
همینگونه است چشم چرانی و نگاه های نا پاک و غرض آلود.
قانون نیز ممنوع کرده که کسی،نامه ی دیگران را
بگشاید؛یا سرزده به خانه ی کسی وارد شود ،یا به
مکالمات تلفنی مردم گوش دهد و استراق سمع بکند.
گوش دادنهای مخفیانه،نگاه های دزدکی ،دید زدنهای غیر
مجاز؛وارسی های بی اجازه،همه و همه ناپسند و حرام است.
هر کس محدوده ای از امور شخصی و زندگی خصوصی خود را
،از دید و نگاه و آگاهی دیگران پنهان می دارد.در این
محدوده دیگران هم موظف به حفظ حریمند.
این که در روایات نگاه را تیری از تیرهای شیطان به
حساب آورده اند ،تنها نگاه شهوت آلود به نوامیس مردم
نیست ،مصداقهای دیگری هم دارد.ملاک داشتن یا نداشتن
مجوز برای نظر ونگاه است.
اگر موردی و محلی ناروا بود ،دیده را باید فروبست.
وگرنه این پلکها برای چیست؟
حضرت رسول (ص)در آخرین جمعه ی ماه شعبان و در استقبال
رمضان،خطبه ای مفصل خواند.در این خطبه ی شعبانیه از
جمله سفارشهایی که کرد،چنین بود:
((غضوا عما لا یحل النظر الیه ابصارکم))
چشمهای خود را از آنچه نگاه به آن برای شما حلال
نیست،بپوشانید و فرو بندید.
گاهی نگاه اول ،نگاه دوم را در پی دارد.
و همینگونه استمرار نگاه ها ...وسرانجام افتادن به
حرام.
آری بین گناه و نگاه می تواند رابطه باشد
چرا قلبمان را هدف و آماج تیرهای مسموم شیطانی سازیم؟
چرا نگاهمان را به گناه آلوده کنیم؟
از کجا که برخی منظره ها ،عکسها ؛فیلمها دام ابلیس
نباشد که عفاف و پاکی ما را به بند کشد؟
توانایی و اراده ی ما،در عمل خود را نشان می دهد.
تا چه حد از عهد ه ی کنترل نگاه بر می آییم؟
دو پلک است که گاهی باز است و گاهی بسته،
و...هر دو به اختیار ما!!!!!
در این گشودن و بستن چشم ،هزار رمز و راز و درد و
درمان و طاعت و معصیت و روا و ناروا نهفته است.
آنان که اهل ادعایند و دم از اراده می زنند باید
بتوانند حریف نگاه خود باشند.و این دو پلک سبک و لطیف
وزیبا و مطیع فرمان را،بر آنچه نباید ببندند.اگر
نتوانیم چشم و نگاه را زیر فرمان داشته باشیم،دیگر چه
ادعایی؟
دوستان!
حیف است که از راه نگاه ،به جهنم برویم!


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/6/31 توسط مایسا | نظر
اولا فرا رسیدن این ایام اسف بار شرو ویا بازگشایی مدارس را به همه دست اندر کاران این وبلاگ وبه همه ی شما دوستان عزیز تسلیت وتعزیت عرض می کنم
حالا شما ها تنها بد بختیتون باز شدن مدرسه هاست ولی من  یه بیچارگی دیگه هم دارم اون این که باید وسایلامو از اتاق سابق به اتاق جدید ببرم چون همسایه بالاییمون خونه رو خالی کرده قبل از مکه مون هم اون جا رو موکت کردند حالا هم مامان و بابام وقدم نو رسیده ای که هنوز نرسیده رفتن بالا اتاق منو می خوان بدن به داداشم و اتاق خودشون رو به من حالا هم باید من وسایلامو اسباب کشی کنم از این اتاق به اون اتاق
بگذریم اینم آپ امروز:


شیوانا در حالی که سعی می کرد خشم و ناراحتی خود را

از
رفتار زشت دختر و زن با پیرمرد پنهان کند ، از زن قضیه
را پرسید .

زن گفت : ”
این مرد همسر من و پدر این دختر است . او بسیار

زحمت
کش است و برای تامین معاش ما به هر کاری دست می زند .

 

از بس شب و
روز کار می کند دستانی پینه بسته و سر و صورتی

زخمی و
پشتی خمیده و قیافه ای نه چندان دلپسند پیدا کرده

است
. وقتی در بازار همراه ما راه می رود ما در هیکل و
هیبت

او هیچ چیزی برای افتخار کردن پیدا نمی کنیم و
سعی می کنیم

با فاصله از او حرکت کنیم .

 ای استاد
بزرگ از طرف ما از این پیرمرد بپرسید ما به چه چیز

او
به عنوان پدر و همسر افتخار کنیم و چرا باید او را
تحمل کنیم
!؟

 

شیوانا نفسی
عمیق کشید و دوباره از زن و دختر پرسید

: ” این مرد اگر شکل و شمایلش چگونه بود شما به او افتخار
می کردید !؟


دخترک
با خنده گفت : ” من دوست دارم پدرم قوی هیکل و خوش تیپ

و خوش لباس باشد و سر و صورتی تمیز و جذاب داشته باشد
و با بهترین

لباس و زیباترین اسب و درشکه مرا در بازار
همراهی کند

. ”


زن
نیز گفت : ” من هم دوست داشتم همسرم جوان و سالم و
تندرست

و ثروتمند و با نفوذ باشد و هر چه از اموال
دنیا بخواهم را در اختیار من

قرار دهد . نه مثل این
پیرمرد فرتوت و از کار افتاده فقط به اندازه بخور و

نمیر برای ما درآمد بیاورد !؟

به راستی این
مرد کدام از این شرایط را دارد تا مایه افتخار ما شود
؟

ای استاد از او بپرسید ما به چه چیز او افتخار کنیم


شیوانا آهی کشید و به سوی پیرمرد رفت و دستی به شانه
اش زد

و به او گفت : ” آهای پیرمرد خسته و افسرده !
اگر من جای تو ب

ودم به این دختر بی ادب و مادر گستاخش
می گفتم که اگر مردی

جوان و قوی هیکل و خوش هیبت و
توانگر بودم ، دیگر سراغ

شما آدم های بی ادب و زشت
طینت نمی آمدم و همنشین

اشخاصی می شدم که در شان و
مرتبه آن موقعیت من بودند !؟


پیرمرد نگاه سنگینش را از روی زمین بلند کرد و در
چشمان

شفاف شیوانا خیره شد و با صدایی آکنده از بغض
گفت : ”

اگر این حرف را بزنم دلشان می شکند و ناراحت
می شوند !!

 

مرا از گفتن
این جواب معاف دار و بگذار با سکوت خودم زخم

زبان ها
را به جان بخرم و شاهد ناراحتی آنها نباشم

! ”


پیرمرد این را گفت و از شیوانا و زن و دخترش جدا شد

و
به سمت منزل حرکت کرد

.


شیوانا آهی کشید و رو به زن و دختر کرد و گفت : ”

آنچه
باید به آن افتخار کنید همین مهر و محبت این مرد

است
که با وجود همه زخم زبان ها و دشنام ها لب

به سکوت
بسته تا مبادا غبار غم و اندوه بر چهره شما بنشیند

. “

 



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/6/28 توسط مایسا | نظر

http://www.iranscap.com/wp-content/uploads/2010/05/phd.jpg


ژاپن: به شدت مطالعه می‌کند و برای تفریح روبات می‌سازد!

مصر: درس می‌خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی‌مبارک،
در و پنجره دانشگاهش را می‌شکند!

هند: پس از چند سال درس خواندن، عاشق دختر خوشگلی می‌شود
و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا
می‌کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشن پیش می‌آید و
سرانجام آن دو با هم عروسی می‌کنند و همه چیز به خوبی
و خوشی تمام می‌شود!

عراق: مدام به تیرها و خمپاره‌های تروریست‌ها جاخالی
می‌دهد و در صورت زنده ماندن درس می‌خواند!

چین: درس می‌خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک
معروف خارجی را می‌سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می‌فروشد!



http://business.etsu.edu/j0335681.gif



گینه بی‌صاحاب!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش
افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله‌ای درس
بخواند!

کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و
باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل
کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری آمریکا، دعا
کند!

پاکستان: او بشدت درس می‌خواند تا در صورت کسب نمره
ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!

اوگاندا: درس می‌خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس،
چند نفر از قبیله توتسی را می‌کشد!

انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و
احتمالا تا پایان دوره کواترناری! منقرض می‌شود ولی
آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می‌خوانند!
 



http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/2/16/8576_288.jpg


ایران: عاشق تخم‌مرغ است! سرکلاس دروس عمومی، ‌چرت می‌زند
و سر کلاس دروس اختصاصی، جزوه می‌نویسد! سیاسی نیست
ولی سیاسی‌ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای
بالا را دنبال می‌کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است،
البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از
غذای دانشگاه را می‌خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد
و بیراه می‌گوید! او سه سوته عاشق می‌شود!
 اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، والا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها
تکرار می‌شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می‌شود ولی
هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده، که چرا صاحبخانه‌ها
جان به عزرائیل می‌دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی‌دهند!
او چت می‌کند! خیابان متر می‌کند و در یک کلام عشق و
حال می‌کند! نسل دانشجوی ایرانی درسخوان، در خطر
انقراض است!

 


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/6/25 توسط مایسا | نظر

شعری از پروفسور هشترودی در مورد ریاضیات

 

منحنی
قلب
من
، تابع
ابروی
توست


خط مجانب بر
آن، کمند گیسوی
توست
حد رسیدن به تو،
مبهم و بی
انتهاست


بازه تعریف دل، در حرم کوی
دوست

چون به عدد یک تویی من همه
صفرها


آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست

پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو


گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست

بی تو وجودم بود یک سری واگرا


ناحیه همگراش دایره روی توست

(پروفسور هشترودی)

 


نوشته شده در تاریخ جمعه 89/6/19 توسط مایسا | نظر

http://www.shayangold.com/cd_images/l1257835941.jpg


یکبار اینشتین از پرینستون با قطار در سفر بود که
مسئول کنترل

بلیط به کوپه او آمد. وقتی او به
اینشتین رسید ، انیشتین بدنبال

بلیط جیب جلیقه
اشرا جستجو کرد ولی نتوانست آنرا پیدا کند.

سپس در
جیب شلوار خود جستجو کرد ولی باز هم بلیط را پیدا
نکرد.

سپس در کیف خود را نگاه کرد ولی بازهم
نتوانست آنرا پیدا کند.بعد

پاز آن او صندلی کنار
خودش را جستجو کرد ولی بازهم بلیطش را پیدا نکرد.


مسئول بلیط گفت : دکتر اینشتین ، من می دانم که
شما که

هستیدهمه ما به خوبی شما را میشناسیم و
من مطمئن

هستم که شما بلیط خریده اید، نگران
نباشید. و سپس رفت.

در حال خارج شدن متوجه شد که
فیزیکدان بزرگ دست

خود را به پایین صندلی برده و
هنوز در حال جستجوست.


مسئول قطار با عجله برگشت و گفت : " دکتر انیشتین
،

دکتر انشتین ، نگران نباش ، من می دانم که شما
بلیط داشته اید،

مسئله ای نیست. شما بلیط نیاز
ندارید. من مطمئن

هستم که شما یک بلیط خریده اید."

اینشتین به او نگاه کرد و گفت : مرد جوان ،

من هم
می دانم که چه کسی هستم. چیزی

که من نمی دانم این
است که من کجا می روم.

 

 

عکس روز
:

http://irupload.ir/images/dkbk2uk956fom441vi7i.jpg

 

 

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89/6/16 توسط مایسا | نظر

Just look at this picture

گالری عکس پیکسفا - pixfa.net


گالری عکس پیکسفا - pixfa.net


گالری عکس پیکسفا - pixfa.net

ادامه مطلب...
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/6/11 توسط مایسا | نظر

http://pishgo.files.wordpress.com/2009/01/image002.jpg

میخواهم بگویم ......

فقر همه جا سر میکشد .......

فقر ، گرسنگی نیست .....

فقر ، عریانی هم نیست ......

فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند
.........

فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست
..... طلا و غذا نیست .......


فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند .....

فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء
یک کتابفروشی می نشیند ......


فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه
های برگشتی را خرد میکند ......

فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری
نوشته اند .....


فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان
انداخته میشود .....

فقر ، همه جا سر میکشد ........

فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..

فقر ، روز را " بی اندیش
ه" سر کردن است ...












نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/6/7 توسط مایسا | نظر

http://www.ardakanbehdar.ir/Files/dr/1197412452.jpg 

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند

یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند

و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی

 پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند

که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه

، امتحان دوشنبه صبح بوده است.

 بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن

 از امتحان را برای او توضیح دهند. آنها به استاد گفتند:

« ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک

خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی

 نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین

 دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد

فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند.

 چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها

 را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی

 را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین

مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی

 آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه

 را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند

 که سوال این بود: « کدام لاستیک پنچر شده بود؟»....!!!!



عکس روز

http://irupload.ir/images/tpcombg1mnr1e4e7mtp.jpg

 

نوشته شده در تاریخ شنبه 89/6/6 توسط مایسا | نظر

http://ariagostar.com/xml/mah_di/photo/Tops1/n51oj6.jpg

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد.
او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد.
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.
اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه جیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه درجا خشک اش زد............ فریاد زد: "" خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟""
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد.
مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟
آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم.
وقتی که اوضاع خراب می شود، ناامید شدن آسان است. ولی ما نباید دلمان را ببازیم..........
چون حتی در میان درد و رنج دست خدا در کار زندگی مان است.
پس به یاد داشته باش ، در زندگی اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خداوند را به کمک می خواند.

 


نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89/6/2 توسط مایسا | نظر

http://photo.net/bboard-uploads//00L4du-36433584.jpg

 
اغلب ما طعم ترش آب لیمو را در غذا دوست داریم. اما
آیا تا به حال به خاصیت های دیگر آب لیمو فکر کرده اید؟
آب لیمو خواص زیادی دارد که با به دست آوردن اطلاعات
کافی می توانید در زندگی روزمره خود از آن استفاده
کامل ببرید. لیمو یک میوه مرکباتی است که در غذاها،
نوشیدنی ها و دسرهای مختلف استفاده می شود. این میوه
منبع غنی ویتامین C است و حاوی ویتامین B، ریبوفلاوین
(riboflavin)، املاح معدنی مانند کلسیم، فسفر، منیزیم،
پروتئین و کربوهیدرات نیز می باشد.
در این مطلب از سایت «Readers digest» به خواص آب لیمو
اشاره خواهیم کرد که خواندن آن می تواند جالب و مفید
باشد.
* مخلوطی از آب لیمو و آب جوش ناراحتی های گوارشی
مانند حالت تهوع، سوزش سردل، نفخ و آروغ زدن را تسکین
می دهد. مصرف منظم آب لیمو به روده ها در دفع موثر
مدفوع کمک می کند.
این میوه نقش تصفیه کننده خون را دارد، یبوست را برطرف
می کند و سکسکه را از بین می برد. به عنوان تقویت
کننده کبد در تولید اسید معده به هنگام هضم غذا عمل می
کند.
میزان خلط دستگاه تنفسی بدن را کاهش می دهد. علاوه بر
آن در از بین بردن سنگ صفرا نقش دارد.
لیمو که ضدعفونی کننده طبیعی به حساب می آید در درمان
مشکلات پوستی موثر است.
ویتامین C موجود در این میوه با جوان سازی پوست از
درون، به چهره نشاط می بخشد، مصرف روزانه آب لیمو به
طور چشمگیری در ظاهر پوست تاثیر می گذارد. این میوه
عملکرد درمانی ضدپیری دارد و چین و چروک و جوش های
سرسیاه را نیز از بین می برد. مالیدن آب لیمو روی قسمت
های سوخته بدن، به مرور زمان لک ها را کم رنگ می کند.
از آن جا که لیمو خنک کننده است، سوزش پوست را کاهش می
دهد.
برای از بین بردن دندان درد، لیموی تازه به دندان
بمالید. خون ریزی لثه را با مالیدن لیموی تازه به لثه
ها بند بیاورید. علاوه بر آن، بوی نامطبوع و بیماری
های دیگر مربوط به دهان را از بین می برد.
لیمو میوه ای است که خاصیت ضدباکتریایی دارد و برای
مقابله با عفونت های گلو، گلودرد و التهاب لوزه بسیار
موثر است.
برای رفع گلودرد، مخلوطی از آب نصف لیمو و یک و نیم
لیوان آب را به طور مرتب غرغره کنید
آب لیمو روند کاهش وزن را سرعت می بخشد. مصرف یک لیوان
آب ولرم حاوی آب لیمو و عسل به صورت ناشتا به افرادی
که قصد کاهش وزن دارند، توصیه می شود.
پتاسیم بالای موجود در آن، تاثیر معجزه آسایی روی
بیماران قلبی دارد. آب لیمو فشار خون بالا، سرگیجه و
حالت تهوع را کنترل می کند و آرامش ذهنی و جسمی به
وجود می آورد. علاوه بر آن استرس و افسردگی را نیز
کاهش می دهد.
آب لیمو بیماری های تنفسی و آسم را درمان می کند.
این میوه که خاصیت ادرارآور دارد، روماتیسم و آرتروز
را درمان می کند و در دفع باکتری و سموم از بدن نقش
دارد.
آب لیمو برای بیماران دارای سرماخوردگی، آنفلوآنزا و
تب مفید است و با افزایش تعریق، تب بدن را کاهش می دهد.
بیماری هایی مانند وبا و مالاریا را با تصفیه خون
درمان می کند.
چه مقدار آب لیمو باید مصرف شود؟
اگر با وضعیت جسمی سالم و ?? کیلو و یا کمتر وزن دارید،
مصرف روزی ? بار آب نصف لیمو در یک لیوان آب توصیه می
شود. به افراد بالای ?? کیلو به جای نصف، آب یک لیمو
توصیه شده است.
  - فشار خون بالا را کنترل می کند:  - برای بیماری روماتیسم مفید است: - کاهش دهنده تب: -درمان گلودرد:  - بیماری های تنفسی را درمان می کند:
?? - تصفیه کننده خون
  برای سلامتی پوست مفید است برای دندان و لثه مفید است - در کاهش وزن موثر است؛



<   <<   6   7   8   9   10   >>   >