هر چی تو بخوای |
|
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/4/7 توسط مایسا
| نظر
محققان فرانسوی در تحقیقات خود نشان دادند که خوردن روزانه طالبی می تواند از افراد در مقابل استرس محافظت کند. به گزارش مهر، با شروع فصل تابستان میوه هایی چون هندوانه و طالبی رواج می یابند اکنون گروهی ازدانشمندان موسسه ملی تحقیقات کشاورزی فرانسه کشف کردند که خوردن روزانه طالبی می تواند از بروز استرس پیشگیری کند. این دانشمندان با انجام آزمایشاتی بر روی مدلهای حیوانی که به آنها روزانه ماده آنتی اکسیدان سوپر اکسید دیسموتازیس آنزیمی (SOD) داده می شد، به این نتایج دست یافتند. این ماده به وفور در طالبی یافت می شود. نتایج این تحقیقات بر روی 36 خوک آزمایشگاهی که به مدت دو روز به آنها غذا داده نشده بود، انجام شد در این آزمایش خوکها به سه گروه تقسیم بندی شدند. به گروه اول پس از دو روز گرسنگی به مدت سه هفته یک رژیم غذایی استاندارد ثابت داده شد. به دو گروه دیگر ترکیبی از رژیمی متشکل از 5/12 یا 50 واحد بین المللی بر کیلوگرم (IU/Kg) از آنتی اکسیدانهای SOD با هدف ارزیابی تغییرات سطح پروتئینهای استرس زا در روده این حیوانات داده شد. براساس گزارش NutraIngredients. com، نتایج این تحقیقات نشان دادند که سطوح SOD در خون با افزایش دوزهای طالبی افزایش یافت. با افزایش این سطوح از تعداد پروتئینهای استرس زا در روده کاسته و به همین نسبت استرس خوکها کاهش یافت.
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/4/6 توسط مایسا
| نظر
اگر مایلید اطلاعات بیشتری درمورد شخصیت خودتان
1- فرض کنید شما مشخصه صورت کسی الف : چین وچروک
2- دوست دارید چه نوع پرنده ای الف : شباهنگ 3- کدام یک ازآلات موسیقی را دوست الف: پیانو
الف : اخباروبرنامه های مستند
الف : هیچ کدام , من ازشهربازی متنفرم
الف : هرگز
الف : عصبانی می شوید
الف : کارویا تحصیل
الف :وقت طلاست
الف : اصلا
الف : هرگز
الف : بی رحم
الف : هرگز
الف :اصلا
15- آیا زندگی شما بابرنامه ریزی پیش می الف : من حتی درتعطیلات هم برنامه ریزی می نوشته شده در تاریخ شنبه 89/4/5 توسط مایسا
| نظر
حدود چند ماه قبل CIA شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی کرد. این کار بسیار محرمانه و در عین حال مشکل بود؛ به طوریکه تستهای بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنکه تصمیم به شرکت کردن در دوره ها بگیرند، چک شد. .
پس از برسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تستهای لازم، دو مرد و یک زن ازمیان تمام شرکت کنندگان مناسب این کار تشخیص داده شدند. در روز تست نهایی تنها یک نفر از میان آنها برای این پست انتخاب می گردید. در روز مقرر، مامور CIA یکی از شرکت کنندگان را به دری بزرگ نزدیک کرد و در حالیکه اسلحه ای را به او می داد گفت : .
"- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرایطی اطاعت می کنی، وارد این اتاق شو و همسرت را که بر روی صندلی نشسته است بکش!" . .
"– حتما شوخی می کنید، من هرگز نمی توانم به همسرم شلیک کنم." .
مامور CIA نگاهی کرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبی برای این کار نیستید." .
بنا براین آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالیکه اسحه ای را به او می دادند گفتند: .
"- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. همسرت درون اتاق نشسته است این اسلحه را بگیر و او بکش " .
مرد دوم کمی بهت زده به آنها نگاه کرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سکوت برقرار شد و پس از 5 دقیقه او با چشمانی اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت: . " – من سعی کردم به او شلیک کنم، اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شلیک کنم. حدس می زنم که من فرد مناسبی برای این کار نباشم،" . کارمند CIA پاسخ داد: . "- نه! همسرت را بردار و به خانه برو." . حالا تنها خانم شرکت کننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند: . " – ما باید مطمئن باشیم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. این تست نهایی است. داخل اتاق همسرت بر روی صندلی نشسته است .. این اسلحه را بگیر و او را بکش." . او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد. حتی قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صدای شلیک 12 گلوله را یکی پس از دیگری شنیدند. بعد از آن سر و صدای وحشتناکی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، کوبیده شدن به در و دیوار و ... را شنیدند. این سرو صداها برای چند دقیقه ای ادامه داشت. سپس همه جا ساکت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در ایستاده بود دیدند. او گفت: . . من مجبور شدم مرتیکه را آنقدر با صندلی بزنم تا بمیرد نوشته شده در تاریخ جمعه 89/4/4 توسط مایسا
| نظر
ا
امیری به شاهزاده خانمی گفت من عاشق تو ام شاهزاده گفت: زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است ... امیر برگشت و دید هیچکس نیست . شاهزاده گفت:عاشق نیستی !!!! عاشق به غیر از معشوقش نظر نمی کند .
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/4/3 توسط مایسا
| نظر
1 . کنجکاوی را دنبال کنید “من هیچ استعداد خاصی ندارم .فقط عاشق کنجکاوی هستم “ چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می کنید ؟ من کنجکاو هستم. مثلا پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد .به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام . شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید ؟ پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.
2 .پشتکار گرانبها است “من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی میگذارم” تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند.مانند تمبر پستی باشید ؛ مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید . با پشتکار می توانید به مقصد برسید.
3 .تمرکز بر حال “مردی که بتواند در حالی که دختر زیبایی را می بوسد با ایمنی رانندگی کند ، به بوسه اهمیتی را که سزاوار آن هست نمیدهد “ پدرم به من می گفت نمی توانی در یک زمان بر ? اسب سوار شوی .من دوست داشتم بگویم تو می توانی هر چیزی را انجام بدهی اما نه همه چیز .یاد بگیرید که در حال باشید.تمام حواستان را بدهید به کاری که در حال حاضر انجام میدهید. انرژی متمرکز، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شکست است .
4 .تخیل قدرتمند است . “تخیل همه چیز است .می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود .تخیلی به مراتب از دانش مهم تر است “ آیا شما از تخیلات روزانه استفاده می کنید ؟ تخیل از دانش مهم تر است ! تخیل شما پیش نمایش آینده شما است .نشانه واقعی هوش دانش نیست ، تخیل است. آیا شما هر روز ماهیچه های تخیلتان را تمرین می دهید ؟اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سکون دربیایند.
5.اشتباه کردن “کسی که هیچ وقت اشتباه نمی کند هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمیگیرد “ هرگز از اشتباه کردن نترسید .اشتباه شکست نیست .اشتباهات شما را بهتر،زیرک تر و سریع تر می کنند، اگر شما از آنها استفاده مناسب کنید . قدرتی که منجر به اشتباه می شود را کشف کنید . من این را قبل گفته ام ،و اکنون هم می گویم ، اگر می خواهید به موفقیت برسید اشتباهاتی که مرتکب می شوید را ? برابر کنید .
6 .زندگی در لحظه “من هیچ موقع در مورد آینده فکر نمی کنم ،خودش بزودی خواهد آمد” تنها راه درست آینده شما این است که در “همین لحظه ” باشید . شما زمان حال را با دیروز یا فردا نمی توانید عوض کنید .،بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار است، که شما تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دارید .این تنها زمانی است که اهمیت دارد ، این تنها زمانی است که وجود دارد .
7.خلق ارزش “سعی نکنید موفق شوید ، بلکه سعی کنید با ارزش شوید “ وقت خود را به تلاش برای موفق شدن هدر ندهید،وقت خود را صرف ایجاد ارزش کنید .اگر شما با ارزش باشید ،موفقیت را جذب می کنید استعدادها و موهبت هایی که دارید را کشف کنید ، بیاموزید چگونه آن استعدادها و موهبت های الهی را در راهی استفاده کنید که برای دیگران مفید باشد . تلاش کنید تا با ارزش شوید و موفقیت شما را تعقیب خواهد کرد .
8 .انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید. “دیوانگی : انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن “ شما نمی توانید کاری را هر روز انجام دهید و انتظار نتایج متفاوت داشته باشید ،به عبارت دیگر، نمی توانید همیشه کار یکسانی (کارهای روزمره) را انجام دهید، و انتظار داشته باشید متفاوت به نظر برسید.برای اینکه زندگی تان تغیر کند، باید خودتان را تا سر حد تغییر افکار و اعمالتان متفاوت کنید، که متعاقبا زندگی تان تغییر خواهد کرد.
9 .دانش از تجربه می آید . “اطلاعات به معنای دانش نیست . تنها منبع دانش تجربه است “ دانش از تجربه می آید . شما می توانید درباره انجام یک کار بحث کنید ، اما این بحث فقط دانش فلسفی از این کار به شما می دهد .شما باید این کار را تجربه کنید تا از آن آگاهی پیدا کنید .تکلیف چیست ؟ دنبال کسب تجربه باشید ! وقت خودتون رو صرف یادگرفتن اطلاعات اضافی نکنید .دست بکار شوید و دنبال کسب تجربه باشید .
10 .اول قوانین را یاد بگیرید بعد بهتر بازی کنید. “اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید از هر کس دیگر بهتر بازی خواهید کرد” ? گام هست که شما باید انجام بدهید .اولین گام این است که شما باید قوانین بازی که می کنید را یاد بگیرید ،این یک امر حیاتی است.گام دوم این که شما باید بازی را از هر فرد دیگری بهتر انجام بدهید .اگر شما بتوانید این 9 گام را انجام دهید موفقیت از آن شما می شود .
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89/4/1 توسط مایسا
| نظر
The Praying Hands
Praying hands by Albrecht Durer در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با 18 فرزند زندگی می کردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا می شد تن می داد. در همان وضعیت اسفباک آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 فرزند) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می کردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند که پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد. یک شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سکه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای کار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می کرد تا در آکادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری که تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می کرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد. آن ها در صبح روز یک شنبه در یک کلیسا سکه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناک جنوب رفت و برای 4 سال به طور شبانه روزی کار کرد تا برادرش را که در آکادمی تحصیل می کرد و جزء بهترین هنرجویان بود حمایت کند. نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اکثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود. وقتی هنرمند جوان به دهکده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به کانون خانواده پس از 4 سال یک ضیافت شام برپا کردند. بعد از صرف شام آلبرشت ایستاد و یک نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی که او را حمایت مالی کرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف کرد و چنین گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت میکنم . تمام سرها به انتهای میز که آلبرت نشسته بود برگشت. اشک از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی که اشک هایش را پاک می کرد به انتهای میز و به چهره هایی که دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ببین چهار سال کار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شکسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می کنم، به طوری که حتی نمی توانم یک لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو کار کنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده... بیش از 450 سال از آن قضیه می گذرد. هم اکنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر قلمکاری ها وآبرنگ ها و کنده کاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری می شود. یک روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی که برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را که به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر کشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری کرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهکار کردند و کار بزرگ هنرمندانه او را "دستان دعا کننده" نامیدند. نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89/4/1 توسط مایسا
| نظر
اینم یه آپ برای کسانی که میگن زن دردسره ببینید افتخاره
زن شاهکار خلقت است
برنارد شاو
زیباترین خوی زن ، نجابت اوست ارد بزرگ در دنیا تنها دو چیز زیباست ، زن و گل مالرب تمدن چیست ؟ نتیجه نفوذ زنان پاکدامن است امرسون زن رسماً مربی مرد و مهّذب اخلاق اوست آناتول فرانس اگر زن نبود نوابغ جهان را چه کسی پرورش می داد ؟ ناپلئون مردان آفریننده کارهای مهمند و زنان به وجود آورنده مردان رومن رولان مردان قانون وضع می کنند و زنان اخلاق به وجود می آورند کونته ورسیه با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود بهترین دوست شما می شد بردون خشم زن مانند الماس است می درخشد اما نمی سوزاند رابیندرانات تاگور هرچه ایمان مرد به هوشش بیشتر شود زن بهتر میتواند گولش بزند لرد بایرن زن تاج سر آفرینش است ، او شریک زندگی و یار ساعات درماندگی است گوته زنانیکه می خواهند مرد باشند ، زنانی هستند که نمی دانند زن هستند الکساندر دوما برای تحمل شدائد زندگی باید عاشق چیزی بود ، کاری ، زنی ، آرمانی و ... مارکوس آنا منشأ هر کار بزرگی زن است ، زن کتابی است که جز به مهر و محبت خوانده نمی شود لامارتین چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند ، مهربانی اوست ، نه سیمای زیبایش ویلیام شکسپیر زن زشت در دنیا وجود ندارد فقط برخی از زنان هستند که نمیتوانند خود را زیبا جلوه دهند برنارد شاو هر کجا مردی یافت شد که به مقامات عالیه رسیده یقیناً زنی پاکدامن او را همراهی کرده است شیلر زن عاقل به تربیت همسرش همت می گمارد و مرد عاقل می گذارد که زنش او را تربیت کند مارک تواین هیچ چیز غرور مرد را مثل شادی زنش ارضاء نمی کند ، چون همیشه آنرا مربوط به خود میداند جونسون مردانیکه بیشتر از حقوق و هنجار زنان پشتیبانی میکنند خود بیشتر از دیگران به نهاد زن میتازند ارد بزرگ زنان بخوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر میگویند تا در حفظ آن شریک باشند داستایوفسکی اگر شناخت زن و مرد نسبت به ویژگی های درونی و بیرونی یکدیگر بیشتر گردد کمتر دچار گسست می شوند ارد بزرگ زن کانون پرفروغ خانواده ، مرکز مهر ، مظهر عشق ، نمایشگر پاکی ، نمونه عطوفت و چشمه عنایت است اقبال لاهوری آیند? اجتماع در دست مادران است. اگر جهان به میانجیگری زن گرفتار شود ، تنها اوست که می تواند آن را نجات دهد ابوفور به هر اندازه که زن آرام و مطیع و با عصمت و با عفت است ، به همان انداز? قدرت فرمانروایی او شدیدتر و استوارتر است میشله زن وقتیکه دوست بدارد ، غیر از محبوب خود چیزی را نمی بیند و هرچه عاطفه ، مهربانی و نوازش و فداکاری دارد تنها برای او به کار می برد . آلفونس دوده
کسانیکه ازدواج کرده اند خود را ناراضی نشان می دهند و می گویند زن بد است ، زیرا می خواهند فقط و فقط خودشان از این موهبت تمتّع گیرند . دیسرائیلی نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/3/31 توسط مایسا
| نظر
خب اینم یه آپ فوتبالی برای عاشقان فوتبال علی کفاشیان درگذشت.
" علی
جدید "علی دایی" با عنوان "ببخشیدا ببخشید" روانه ی بازار شد، علی دایی چهل سال پیش و پس از پیوستن به جمع خوانندگان سرود پرسپولیس استعدادش در زمینه ی خوانندگی کشف شد، ایشان در همان سال پس از قهرمان کردن پرسپولیس در بازی های جام حذفی از تیم پرسپولیس کنار گذاشته شد؛ لازم به ذکر است چهل پنجاه سالی می شود که این رویه در باشگاه پرسپولیس ادامه دارد که هر مربی ای که تیم را قهرمان کند از سمت سرمربی گری برکنار می شود!! *** "علی انصاریان" رئیس فرهنگستان هنر شد، لازم به ذکر است این فوتبالیست چهل سال پیش نویسندگی را با نوشتن کتاب خاطرات ورزشی اش شروع کرد و چهل سال پس از آن را به به تکذیب، تایید، دادن جوابیه و غیره گذراند!
***
"ناصر قطبی گفت: شایعاتی مبنی بر تعطیلی احتمالی برنامه ی 90 و یا تغییر احتمالی مجری این برنامه به گوش می رسد، در همین راستا رئیس صدا و سیما تاکید کرد برنامه ی 90 با حضور "عادل فردوسی پور" همچنان به کار خود ادامه خواهد داد، گفته می شود از چهل پنجاه سال پیش هر چند وقت یکبار صحبت هایی در خصوص تعطیلی احتمالی برنامه 90 به گوش می رسد! *** فینال کشتی کج برگزار خواهد شد، در این مرحله که صبح فردا برگزار خواهد شد "علی سعیدلو" و "محمد علی آبادی" به مصاف هم می روند، گفتنی است از هم اکنون تدابیر امنیتی برای جلوگیری از هرگونه درگیری بین هواداران این دو نفر و همچنین حراست های سازمان های تحت امرشان در نظر گرفته شده است! نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/3/30 توسط مایسا
| نظر
شاعرم ؟ نه ... آخرین کفر زمان بی مکانم با تمام کافری هایم از ایمان می نویسم این غزل دارد قصیده می شود ای مهربانان من ولی از عاشقی هایم کماکان می نویسم نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/3/30 توسط مایسا
| نظر
>
یه روز صبح یه مریض به دکتر جراح مراجعه میکنه و از کمر درد شدید شکایت میکنه .دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه : خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد گرفتی؟ مریض پاسخ میده: «من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم که یکی با همسرم بوده!!دربالکن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالکن، ولی کسی را اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه کردم، یه مرد را دیدم که میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید.» من یخچال را که روی بالکن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون!! دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچاله. مریض بعدی دکترکه به نظر میرسید که تصادف بدی با یک ماشین داشته بهش میگه :، .مریض قبلیِ من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره!بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟ مریض پاسخ میده: وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه که حا از دو مریض قبلی وخیمتره. خب، راستش توی یه یخچال بودم که یهو یه نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب کرد |