سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر چی تو بخوای
 
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/3/3 توسط مایسا | نظر
روزی مدیر یکی از شرکت های بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش می رفت چشمش به جوانی افتاد که در راهرو ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد.
جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می‌کنی؟»
جوان با تعجب جواب داد: «ماهی 2000 دلار.»
مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، تو اخراجی !
ما به کارمندان خود حقوق می‌دهیم که کار کنند نه اینکه یکجا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند.»
جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیش بود پرسید: «آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟»
کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: «او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود.»
نکته
برخی از مدیران حتی کارکنان خود را در طول دوره مدیریت خود ندیده و آنها را نمی‌شناسند. ولی در برخی از مواقع تصمیمات خیلی مهمی را در باره آنها گرفته و اجرا می‌کنند.

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/3/3 توسط مایسا | نظر
رئیس: شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟
کارمند: بله!
رئیس: خوب است. چون ساعتی پیش پدربزرگتان به اینجا آمده و می‌خواهد شما را ببیند،
همان که دیروز برای شرکت در مراسم تشییع جنازه اش مرخصی گرفته بودید.


نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/3/3 توسط مایسا | نظر
کارمندی به دفتر رئیس خود می‌رود و می‌گوید: «معنی این چیست؟ شما 200 دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید.»
رئیس پاسخ می دهد: «خودم می‌دانم، اما ماه گذشته که 200 دلار بیشتر به تو پرداخت کردم هیچ شکایتی نکردی.»
کارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: «درسته، من معمولا از اشتباه های موردی می گذرم اما وقتی تکرار می شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش کنم.»

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/3/3 توسط مایسا | نظر
مردی به استخدام یک شرکت بزرگ درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»
صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می ‌زنی؟»
کارمند تازه وارد گفت: «نه»
صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»
مدیر اجرایی گفت: «نه»
کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/3/3 توسط مایسا | نظر

در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شرکتی، مدیر منابع انسانی شرکت از مهندس جوان صفر کیلومتر ام آی تی پرسید: « برای شروع کار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟»

مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینکه چه مزایایی داده شود.»
مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز تعطیلی با حقوق، بیمه کامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیک و مدل بالا چیست؟»
مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی می‌کنید؟ »
مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما یادت باشه اول تو شروع کردی.


نوشته شده در تاریخ شنبه 89/3/1 توسط مایسا | نظر
?- چرا روی آدرس اینترنت به جای یک دبلیو؛سه تا دبلیو می گذارند ؟ چون کار از محکم کاری عیب نمی کند!

?- اگر اسکلت از بالای دیوار بپرد پایین چه می شود ؟ هیچ وقت این کار را نمیکند چون جیگر ندارد!

?- چرا مار نمی تواند به مسافرت برود ؟ چون دست ندارد که برای خداحافظی تکان دهد!
بقیه تو ادامه مطلب
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/2/27 توسط مایسا | نظر
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/2/20 توسط مایسا | نظر

دوست دارید یکم بخندیم؟؟؟

یک مرده میره قهوه خونه اولش 1چایی بعد دو تا بعد 5تا بعد 10 تا قهوه چیه از دستش شاکی میشه می گه : خسته نشدی این همه چایی خوردی ؟؟ مرده می گه راست میگیا پس یک چایی بیار بخوریم خستگیمون درره!!!!!!!!!!!!!!!!!

یک نفر می ره وام بگیره ضامن نداشته منفجر می شه

اولی : این همه طلا جواهراتو می خوای چی کار ؟؟      دومی : می خوام زنمو تو طلا جواهرات غرق کنم           اولی: پهه بابا ببرش شمال بندازش تو آب و برگرد را حت غرق می شه بدون این همه خرج

دو نفر مرد زن دار در باره ی ماجرای زندگی زنا شویی صحبت می کردند . یکی از آن ها گفت :می دانی من از مردانی کههمیشه در مقابل زنشان تشتیم می شوند بدم می آید . هر وقت که من و زنم سر موضوعی با هم اختلاف داشته باشیم حتما حرف آخر را من می زنم . دوستش گفت : آفرین چی می گی ؟؟ مر جواب داد : می گویم حق با توست عزیز دلم!!!!!!!!!


<      1   2